.: مـنـیـت :.

رهایی از حصار منیت

.: مـنـیـت :.

رهایی از حصار منیت

هنر استدلال-گزاره ها [۱]

در دو مطلب اخیر همانطور که گذشت، با پیش نیازهای استنتاج آشنا شدیم و متوجه شدیم استنتاجات صحیح، نیازمند دو پیش نیاز مهم یعنی، آگاهی و تعریف هستند. در این قسمت با بخش اول هنر استدلال یعنی گزاره ها آشنا میشویم.


گزاره، یک عبارت یا یک بیان و تفسیر است. به عنوان مثال:

      پیکان یک خودرو است.

      خودروها وسایل نقلیه اند.

      اغلب خودروها چهار چرخ دارند.

   همانطور که میبینید در هر سه گزاره ی مذکور، مفهوم خودرو مورد بحث است و هر سه مثال بیانگر صفات و ابعاد مختلف مفهوم خودرو هستند. به بیانی دیگر، گزاره ها در رابطه با طبقات خاصی که مد نظر ماست، چیزی میگویند. مفاهیم با گروه بندی اشیا، کنش ها، خاصه ها و روابط مشابه، ابزار ضروری ما برای اندیشیدن و سخن گفتن هستند اما مفاهیم تنها چارچوب فراهم میکنند و آنچه واحد های حقیقی اندیشه و سخن هستند، گزاره ها می باشند.

   همانطور که مشهود است فهم گزاره ها یک مهارت اساسی برای استدلال است. هنگامی که در مورد مسأله ای موضع میگیریم، میگوییم که گزاره ای درست است. اگر نتوانیم میان گزاره هایی که مشابه اند، اما یکی نیستند تمایز قائل شویم، در حقیقت نمیدانیم که چه باوری داریم، نمیتوانیم بگوییم آیا موضع شخص دیگر مخالف موضع ماست یا خیر. هنگام سبک سنگین کردن شواهد به نفع یک نتیجه گیری، باید قوانین منطق را به کار بریم و قوانین منطق روابط معین میان گزاره ها را بیان میدارند. اما گزاره ها چیستند و چگونه میتوانیم آنها را تمیز دهیم؟!

   یک ویژگی اساسی گزاره ها این است که، یا درست اند یا نادرست. اگر ما عبارت "مجسمه ی آزادی" را بیان کنیم، سازه ی معینی در شهر نیویورک را نام برده ایم، اما این عبارت نه درست است و نه نادرست! اما اگر جمله ی  "مجسمه ی آزادی بیش از 300 متر ارتفاع دارد" را بیان کنیم، آنگاه گزاره ای معین را بیان کرده ایم. و حتی اگر ندانیم این گزاره درست است یا نادرست، می دانیم که باید یکی از این دو باشد.

یکی از خصیصه های اصلی گزاره ها این است که اخباری هستند. به عنوان مثال:

      مجید سنی است.

      برخی پرندگان در زمستان، به سوی جنوب پرواز میکنند.

      من برای تعطیلات یک پرشیا خواهم خرید.

   همانطور که میبینید این سه جمله چیزهای متفاوتی را بیان میکنند، اما ساختار پایه ای یکسانی دارند. هر کدام دارای یک موضوع است: "مجید"، "برخی پرندگان" و "من". و هر کدام دارای یک محمول[1] است: "سنی است"، "در زمستان به سوی جنوب پرواز می کنند" و "خواهم خرید" که به ما میگویند موضوع چیست یا چه میکند و به بیانی اطلاعاتی در رابطه با موضوع به ما میدهد. یک جمله ی کامل باید این ساختار پایه -موضوع و محمول- را داشته باشد. یک جمله میتواند پیچیده تر از این باشد، اما نمیتواند ساده تر از این باشد. یک جمله بدون محمول، یا یک محمول بدون موضوع، جمله ای نا کامل و یا قطعه ای از یک جمله است. به عنوان مثال:

      بازی.

      این پسران نا خلف.

      ز کوی یار بیار.

      دو فرسنگ مانده.

دو مثال اول، میتوانند موضوع باشند و دو مثال دوم محمول، اما هیچ کدام به خودی خود، جمله نیستند.

   بنابراین، برای بیان یک گزاره، نیازمند یک جمله ی اخباری کامل، با موضوع و محمول هستیم. اما نمیتوانیم گزاره ها و جملات را یکی بگیریم. گزاره یک اندیشه است، اما جمله یک ابزار زبانی برای بیان آن اندیشه. دو جمله ی متفاوت میتوانند گزاره ی واحدی را بیان کنند، درست همانطور که دو واژه ی متفاوت میتوانند مفهوم واحدی را بیان کنند. و البته یک جمله ی واحد میتواند بیش از یک گزاره را بیان کند. اما چگونه؟

   فرض کنید دو جمله داریم که تنها در یک واژه اختلاف دارند: "مجید X است" و "مجید Y است". اگر X و Y بیانگر مفهوم واحدی باشند، آنگاه این دو جمله گزاره های واحدی را بیان میکنند و اگر مفاهیم آن واژه ها متفاوت باشند، آنگاه این دو جمله گزاره های متفاوتی را بیان می کنند. به عنوان مثال:

      مجید معلم است.

      مجید آموزگار است.

دو جمله ی مذکور متفاوت هستند اما هر دو یک مفهوم و گزاره را بیان میکنند. اما اگر دو واژه نا مترادف باشند مسلم است که دو جمله گزاره های متفاوتی را بیان میکنند.

      مجید قد بلند است.

      مجید متأهل است.

بی شک بلند قد بودن مجید، رابطه ای با متأهل بودن وی ندارد.

   معمولاً دو واژه را مترادف می شمارند، اگر مفهوم واحدی را بیان کنند: "دیگ" و "قابلمه"، "خودرو" و "اتوموبیل". اما گاهی واژگانی که مفهوم واحدی را بیان میکنند، دلالت های ضمنی متفاوتی دارند. این واژگان تصاویر ذهنی یا احساسات متفاوتی را منتقل میکنند. به عنوان مثال در توصیف نامه ی یک دانشجو میتوان گفت:

      محمد، بر مواد درسی اش تسلط تام دارد.

      محمد، درک خوبی از مواد درسی اش دارد.

   این دو جمله، گزاره های واحدی را بیان میکنند، زیرا واژگان ایتالیک، مفهوم واحدی دارند. اما جمله ی اول تصویر قدرت و احاطه بر مواد درسی را القا میکند، در حالی که دومی ملایم تر است و اصلاً تصویری را القا نمیکند. یک نویسنده و یک خواننده ی خوب، این تفاوت های میان دلالت های ضمنی واژگان را برای حصول و یا درک نتیجه ی مطلوب بکار بسته و تشخیص می هد.

در قسمت های بعد با جزئیات بیشتری از گزاره ها آشنا خواهیم شد.


پی نوشت ها پی نوشت ها:

[١]- معمولاً در درستور زبان و منطق، عبارت فعلی را محمول می نامند و آن را خبری که در مقابل مبتدا است تعریف می کنند.


منابع منابع:

[١]- هنر استدلال-«دیوید کِلِی (David Kelley)»-دریافت کتاب

نظرات 8 + ارسال نظر
گودرزی 8 آبان 1389 ساعت 19:05

مثل همیشه مطالب عالی بودند.
ممنون

زهد آن نیست که صاحب چیزی نشوی
زهد آن است که چیزی نشود صاحب تو
( بنده آنی که در بند آنی )
ابوسعید ابوالخیر

خواهش میکنم @};-
شعر زیبایی بود
ممنون

سلام بر محمد پیرهادی فوق لیسانس منیت. آقا خوب بود دمت جیز. بابا یه چند تا پست جدید بگذار این منیت خون ما رفته بالا کار می ده دستمون. جیگرتو!!!

آشنا 11 آبان 1389 ساعت 19:59

ممنون از اینکه آپ کردی
خیلی استفاده کردم
مثل همیشه فوق العاده بود

سلام دوست عزیز
امیدوارم مفید بوده باشه
ممنونم از حضور و اظهار نظرتون

مهسا 23 آبان 1389 ساعت 11:49 http://hese6om.blogsky.com/

سلام دوست عزیز ... از حضور گرمتون ممنونم...تا بعد در پناه حق

sahar 7 مهر 1391 ساعت 11:43 http://onlylove72.blogfa.com

salam golam mer30 az hozoret .ghalame tavanaei dari lezat bordam.link shodi.manam ba esme vebam belink

دنیای هردمبیل 10 مهر 1391 ساعت 12:08

سلام .چی شد رفتی وبر نگشتی. منظور بد نگیر انشاالله صد سال خدا بهت عمر باعزت بده.بد نیس یه نگاهی به نظراتت بندازی .معرفتم معرفت قدیم. ناراحت نشو از دستت عصبانیم.شاید بگی به من چی یا اصلا چیزی نگی ولی گفتم .چون احساس کردم فرد با احساسی هستی

دنیای هر دمبیل 10 مهر 1391 ساعت 12:14 http://mary2013

چرا مردم قفس را افریدند؟

چرا پروانه رااز شاخه چیدند؟

چرا پروازها راپرشکستند؟

پس از کشف قفس .پروازپژمرد
سرودن بر لب بلبل گره خورد
کلاف لالهسردرگمفروماند
شکفتن در گلویگل گره خوردو.............
قیصر امین پور

[ بدون نام ] 10 مهر 1391 ساعت 12:23

غنچه با دل گرفته گفت:
**زندگی.
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است.**
گل به خنده گفت:
**زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است.**
تو چه فکر میکنی؟
راستی کدام یک راست گفته اند؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد