.: مـنـیـت :.

رهایی از حصار منیت

.: مـنـیـت :.

رهایی از حصار منیت

هنر استدلال-گزاره ها [۲]

در مطلب قبل با چندی از خصائص و مصادیق گزاره ها آشنا شدیم. در این پست به بیان دیگر ویژگی های گزاره ها میپردازیم.


   قبل از پرداختن به ادامه ی بحث، شاید ذکر این نکته برای خوانندگان عزیز ضروری باشد، که دلیل اصلی بیان هنر استدلال، تحلیل و بررسی بار معنایی و درجه ی کیفی مطالب و مفاهیمی است که باید با استناد به عقل در قبول یا رد آن بکوشیم. لذا برخورداری از یک ذهن تحلیلگر، درخور آنچه مقرر گشته، آن را تأیید یا تکذیب کنیم، جزء لاینفک وجود یک «انسان» است.

   اما در ادامه ی بررسی گزاره ها به دستور زبان و رابطه ی آن با گزاره ها میرسیم. بطور خلاصه تسلط بر دستور زبان به ما امکان میدهد تا یک اندیشه را، هر قدر هم که پیچیده یا ظریف باشد، صورت بندی کنیم و آنرا به نحوی بیان کنیم که برای دیگران قابل فهم باشد و البته در مواردی که مقرر گشته مفهومی را بپذیریم، آنرا آنطور که باید تحلیل کنیم.

   پیش تر دیدیم که ممکن است واژه ای در یک جمله تغییر کند بی آنکه گزاره ای که با جمله بیان میشود تغییر کند. ما همچنین می توانیم ساختار دستوری جمله را تغییر دهیم، بدون آنکه گزاره ای که بیان می کند عوض شود. به عنوان مثال:

   امتحان آیدا بهتر از سهند شد.

   امتحان سهند بدتر از آیدا شد.

   موضوع جمله ی اول «آیدا» است در حالی که موضوع جمله ی دوم «سهند» است، اما روشن است که هر دو جمله رابطه ی واحدی را میان این دو نفر بیان میکنند و از نظر منطقی این دو جمله معادل اند، یعنی گزاره ی واحدی را بیان میکنند.

   اما برای ما مطلب مهم تر درباره ی دستور زبان این است که، دستور به ما امکان می دهد تا در یک جمله ی واحد، بیش از یک گزاره را بیان کنیم. لذا نکته ی قابل توجه در درک جملات و مفاهیمی که با آن مواجه میشویم، شکستن جملاتی ست که در خود چندین گزاره را بارور هستند. به مثال زیر توجه کنید:

حزب دمکرات، که در سال ١٩٨٠ کنترل مجلس سنا را از دست داد، شش سال بعد با یک پیروزی شگفت انگیز، که در آن توانست آرای مناطقی مانند غرب و غرب میانه را که معمولاً به محافظه کاران رأی میدهند کسب کند، دوباره بر سنا مسلط شد.

حال به شکستن جمله ی فوق که گزاره های متفاوتی در آن نهفته است میپردازیم:

١- حزب دمکرات در سال ١٩٨٠ کنترل مجلس سنا را از دست داد.

۲- حزب دمکرات در سال ١٩٨٦ کنترل سنا را بدست گرفت.

٣- پیروی حزب دمکرات در سال ١٩٨٦ شگفت انگیز بود.

٤- دموکرات ها آرای مناطقی را کسب کردند که معمولاً به محافظه کاران رأی می دهند.

٥- منطقه ی غرب معمولاً به محافظه کاران رأی می دهند.

٦- دموکرات ها آرای مناطق غرب را کسب کردند.

٧- منطقه ی غرب میانه معمولاً به محافظه کاران رأی می دهد.

٨- دموکرات ها آرای منطقه ی غرب میانه را کسب کردند.

   همانطور که دیدیم گزاره های فوق در یک جمله نهفته بودند، لذا برای درک هرچه بهتر گزاره ها از تکنیک شکستن استفاده میکنیم و مسلّم است یک جمله ی صحیح از گزاره یا گزاره های صحیح تشکیل شده است و برعکس.

   آسان ترین شیوه ی ترکیب گزاره ها در یک جمله ی واحد، استفاده از حروف ربط است و البته توجه و دقت به حروف ربط، یکی از حیاتی ترین و حساس ترین نقاط قابل توجه در درک مفاهیم است. به عنوان مثال:

   من به تعمیرگاه رفتم، زیرا ماشینم خراب بود.

   در این جمله که با حرف ربط «زیرا»، دو گزاره بیان میگردد، حرف ربط «زیرا» شرط انجام عمل یعنی مراجعه به تعمیرگاه بیان شده. حروف ربطی چون اگر، زیرا، گرچه، پیش از، پس از، در حین و ... میتوانند حالات مختلفی از یک جمله ی مرکب را بیان کنند. اگر p و q را به اختصار دو گزاره در نظر بگیریم می توانیم حالات زیر را داشته باشیم (بیان p به معنای صحت p و بیان q به معنای صحت q یا گزاره مان است):

١- p، اما q.

٢- گرچه p، اما q.

٣- p پیش از q.

٤- p پس از q.

٥- p در حین q.

   هر یک از این موارد جمله ی p را تصدیق میکند، q را تصدیق میکند، و رابطه معینی را نیز بین p و q تصدیق میکند. در (١) و (٢) رابطه تباین یا تعارض برقرار است. این جملات میگویند که p و q هر دو درست اند، گرچه ممکن است ناسازگار نمایند. در (٣)، (٤) و (٥)، گزاره ی ترکیبی تصدیق میکند که رابطه ی زمانی میان p و q وجود دارد.

اما دو ترکیب بی نهایت مهم دیگر در منطق وجود دارند:

٦- اگر P، آنگاه q.

٧- p یا q.

   این دو ترکیب برخلاف بقیه، تصدیق نمیکنند که گزاره ی ترکیبی درست است. جمله ی "اگر گربه ام میتوانست صحبت کند، من دیوانه میشدم!"، نمیگوید که گربه ام میتواند صحبت کند یا من دیوانه شده ام؛ تنها می گوید اگر اولی درست باشد، دومی نیز درست است. به همین ترتیب جمله ی "گربه ام صحبت می کند، یا من چیزی میشنوم؟" نه میگوید که گربه ام صحبت می تواند صحبت کند، و نه می گوید که من چیزی می شنوم؛ تنها می گوید که یکی از این دو گزاره باید درست باشد. با این حساب در جملات (٦) و (٧) تنها یک گزاره، یعنی گزاره ی ترکیبی تصدیق می شود.

   مقوله های دیگری در استدلال وجود دارد که به طرقی نحوه ی آموزش استدلال آنچه قرار است به مخاطب منتقل کنیم تا وی منطقاً ایجاب شود، حرف ما را بپذیرد مربوط است، که از حوصله ی بحث خارج است و توصیه میکنم دوستانی که به فراگیری تکمیلی این هنر علاقمند هستند کتاب «هنر استدلال نوشته ی آقای دیوید کلی (David Kelley)» را که در انتهای مطلب لینک دریافت آن درج خواهد شد، دریافت و مطالعه بفرمایند. فصل آخر کتاب مذکور مربوط به مغالطات[1] است  که در آینده مفصلاً به معرفی آنها خواهیم پرداخت تا از براهین منطق نما در امان باشیم.

   اما آنچه از استدلال در این چند پست اخیر بدان اشاره شد، صرفاً جهت تسهیل در درک مفاهیمی بود که بطور روزمره با آنها مواجه میشویم و باید به جهت درک هرچه بهتر مفاهیم، ذهنی تحلیلگر و براهینی منطقی جهت بررسی مفاهیم در چنته داشته باشیم.

   و بطور خلاصه آنچه در مورد عقل در مطالب اخیر گفته شد، مختصری از چگونگی کارکرد و استفاده از عقل بود که همانطور که در گذشته بدان اشاره شد، یکی از راه های شناخت میباشد و به عبارتی یکی از پایه های اصلی شناخت هر آنچه آدمی احساس میکند و نیاز به شناخت آن را در خویش ضروری میداند است. نکته ای که بسیار حائز اهمیت است، این است که عقل بدون تحلیل و استدلال منطقی، توانایی درک همه جانبه ی مفاهیم را ندارد لذا یک محقق خوب به عنوان خواننده ی مطالب، باید با تمرین و مطالعه ی بسیار، نقاط ضعف براهین استفاده شده در مفاهیم مختلف را شناسایی کرده و پیوسته به منطقی ترین و عقلانی ترین مقوله هایی که صرفاً با عقل یا عقل محض قابل شناسایی و درک هستند، تکیه کند و از آنها در تصمیم گیری های خویش بهره ببرد.

در مطالب بعد به دیگر ابزارهای شناخت یعنی فکر و حس خواهیم پرداخت.


پی نوشت ها پی نوشت ها:

[۱]- جمع واژه ی مُغالطه (fallacy) به معنای یکدیگر را به غلط انداختن. قیاس فاسدی است که منتج به نتیجه ی صحیح نباشد. (فرهنگ فارسی معین). به بیان ساده تر، استدلالی است فاقد ارزش منطقی که شخص بوسیله ی آن از مقدمات غیر صحیح و یا حتی صحیح خود، به غلط نتیجه گیری نموده و در مرتبه ی بالاتر، مخاطب خویش به اشتباه می اندازد تا حرف خویش را به کرسی بنشاند. به عنوان مثال شخص با توسل به یک آمارگیری انجام شده و حتی انجام نشده(!)، در مورد کل قضاوت کرده و ادعای خویش را استدلال میکند:

مقدمه:

   من یک ساعت در خیابان ولیعصر قدم زدم و مشاهده نمودم وضعیت پوشش دختران جامعه بطور چشمگیری فاسد گشته.

نتیجه:

   طبق مشاهدات من، وضعیت حجاب در سراسر تهران فاسد گشته.


منابع منابع:

[۱]- هنر استدلال-«دیوید کِلِی (David Kelley)»-دریافت کتاب

نظرات 6 + ارسال نظر
سینا 15 آبان 1389 ساعت 12:06 http://omide-ma.blogsky.com

سلام
اول از همه راه اندازی وبسایت رو بهت تبریک میگم.
من خودم از جمله کسانی هستم که انتخاب نوع واژه و کاربرد او در جملات برام اهمیت داره و همیشه به انتخاب واژه حساسیت داشتم.
به طور کلی نوع انتخاب کلمات و جمله بندی خیلی مهمه و روی خواننده و شنونده خیلی اثر گذاره .از بین نویسندگان دوران خودمون من به کارهای رضا امیرخانی خیلی علاقه دارم و بیشتر هم بخاطر همین نوع انتخاب واژگانی هست که اقای امیرخانی در جملاتش استفاده میکنه.

سلام سینای عزیز
ممنونم از تبریک و اظهار نظر مفیدت
بله یکی از ملاک های اصلی جذب مخاطب، جمله بندی و استفاده از کلمات و بطور کلی استفاده ی بهینه از دستور زبانه
که البته برای درک مفاهیم و چیستی ها هم دونستنش ضروریه

سلام ممد جون(حال کن اسمتو ببین چه باحال نوشتم). بابا استدلال گر بابا گوگولی مگوری. کشته ما رو این منیتتونُ کشته ما رو این شخصیتتون .....
خوب بود دمت جیز. منم یک پست باحال در ستایش منطق گذاشتم برو بوخون حال کن.

سلام عزیز
آره خب
خوشحالم کردی برادر
حتماً میخونم
موفق باشی عزیز

گودرزی 15 آبان 1389 ساعت 16:32

ممنون که دانسته هاتون رو در اختیار دیگران میگذارید.
.
.
.

ما به هم محتاجیم ، هیج شمعی با روشن کردن شمع دیگر خاموش نمیشود.
" جیمز کلر "

ساناز 18 آبان 1389 ساعت 08:54

سلام
خوش به حالتون انگار شما می دونیداز ایندنیا چی می خواهید وواسه ی چی اومدین
چند وقتی که احساس می کنم نمی دونم از زندگیم چی می خوام اصلا واسه ی چی اومدم انگار راهم و گم کردم
خوشحال می بینم که شما با تمام انرژی وقت می ذارید و این نوشته ها رو می نویسی وراه و هدفت معلومه
من که خیلی داغونم
دیگه خسته شدم از دست همه کس و همه چیز از دست تمام اتفاقای تو زندگیم
از دست ...

سلام دوست گرامی
اونطور که به نظر میاد دنیا چیزی فراتر از خواسته های انسانی در خودش نداره و این انسانه که میتونه اونچه رو که میخواد با نیروی درونی خودش خلق کنه. یک نقاش نقاشی میکنه، یک آهنگساز آهنگ میسازه، یک مجسمه ساز مجسمه میسازه و هر کسی هرچند کم دست به خلق چیزی میزنه تا روحش رو به آرامش برسونه و باعث لذتش بشه و این کوچکی و حقارت دنیای ما انسان ها رو نشون میده.

اگر خوبی و بدی رو برای خودمون معنا کنیم میبینیم دنیایی که گذرگاهی چندین ساله بیش نیست جایی برای رنج کشیدن نیست. هرچند گاهی اوقات رنج ها به انسان تحمیل میشه ولی به قول ناپلئون «به کسی میتوان مرد گفت، که در نکبت و خوشبختی خود را گم نکند».

همه چیز به باور ما از زندگی برمیگرده. مادی گراها دنیای کنونی رو دنیای اول و آخر میدونن و ممکنه عده ای قید و بندی در زندگیشون نداشته باشند و یا شاید هم عده ی دیگرشون داشته باشن. یک زاهد، یک عارف هم ممکنه لذات بی قید و بند دنیوی براش پشیزی ارزش نداشته باشه و در کنار نیم نگاهی که به لذات کنترل شده ی دنیوی داره، تمرکز نگاهش به آخرتش باشه.

باور ما از زندگی هدف و راهمون رو میساره. فکر میکنم اگه برای خودتون مشخص کنید که میخواید چه انسانی باشید و برای چه اموری مفید واقع شید، خواسته های شما از دنیا هم به خودی خود تعریف خواهد شد.

خواسته هایی سراسر معنوی، سراسر مادی یا هر دو در کنار هم به شکلی کانالیزه شده. همیشه گفتم «مرگ بسیار زیباست اما زندگی با هدف از مرگ زیباتره». هرچند همه ی تعاریف به نوعی قراردادی هستند اما با کم و کیفی نوسان دار میتونن مؤثر واقع شن.

اما تنها چیزی که برای همه ی ما انسان ها مشترکه زندگی کردنه. باید با تمام نواقص و نقاط عطف دخیل در زندگی، زندگی کرد چرا که ما محکوم به زندگی هستیم. پس بهتر اینه که همین زندگی به قول شما «داغون» رو طوری هدفمند کنیم تا دست کم بتونیم از خرابیهای بعدی جلوگیری کنیم.
بابت پرحرفی عذر میخوام
براتون آرزوی سلامتی، موفقیت و کامیابی دارم

بهزاد حسین زاده 26 آبان 1389 ساعت 15:13

سلام مهندس
خوبی
داداش مطالبو دارم دنبال میکنم ...عالیه...
مرسی
موفق باشی داداش

لیلا 11 مهر 1391 ساعت 19:42

سلام ببخشید فک کردم ادرسم رو نوشتم.من که گفتم راهنماییم کنید هنوز زیاد نمیدونم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد