در مطلب گذشته با تعریف فکر و تفکر آشنا شدیم.
در این مطلب به اختصار خواهیم فهمید که فکر چگونه مکانیزمی دارد و چگونه می توان با
استفاده از آن به شناخت رسید.
بطور خلاصه و فهرست وار فکر ما مرتکب اعمال زیر میگردد:
١- مرحله ی اول «تصویر پذیرى» از دنیاى خارج است. ذهن از راه حواس با اشیای خارجى ارتباط پیدا مىکند و صورت هائى از آنها را نزد خود گرد مىآورد. حالت ذهن از لحاظ این عمل، حالت یک دوربین عکاسى است، که صورت ها را بر روى یک فیلم منعکس مىکند. فرض کنید به منطقه ای تاریخی سفر می کنیم. از مشاهده ی آثار تاریخی یک سلسله تصویرها در ذهن ما نقش مىبندد. ذهن ما در این کار خود صرفا «منفعل» است یعنى عمل ذهن از این نظر صرفاً «قبول» و «پذیرش» است. باید توجه داشت آنچه در این عمل حائز اهمیت است شدت علاقه ی ما برای به خاطر سپردن مفاهیمی است که با آن مواجه میشویم. همانگونه که وقایعی که برای ما فاقد ارزش باشند در خاطر ما نقش نخواهند بست. به عبارتی مادامی که در پی شناخت مفهومی هستیم باید تشنه ی مصادیق آن و درک مصادیق با بخاطر سپردن آنها باشیم. به عنوان مثال اگر به دنبال علل پرخاشگری کودکان هستیم باید با فکری باز به اعمالی که کودکان پرخاشگر بطور مکرر مرتکب آن می شوند و یا محیط آلوده ای که کودکان را دچار پرخاشگری می کند، توجه کافی داشته باشیم و مصادیق را بخوبی بخاطر بسپاریم.
٢- پس از آنکه از راه حواس، صورت هائى در حافظه ی خود گرد آوردیم، ذهن ما بیکار نمىنشیند. یعنى کار ذهن صرفاً انبار کردن صورت ها نیست، بلکه صورت هاى نگهدارى شده را به مناسبت هائى، از قرارگاه پنهان ذهن به صفحه ی آشکار خود ظاهر مىنماید. نام این عمل «یادآورى» است. یادآورى بى حساب نیست، گوئى خاطرات ذهن ما مانند حلقه هاى زنجیر به یکدیگر بسته شدهاند. یک حلقه که بیرون کشیده مى شود پشت سرش حلقه ی دیگر، و پشت سر آن، حلقه ی دیگر ظاهر می شود.
پس ذهن ما علاوه بر صورت گیرى و نقش پذیرى، از «فعالیت» هم برخوردار است، و آن این است که صور جمع شده را طبق یک سلسله قوانین معین (که در روانشناسى بیان شده است) به یاد مىآورد. در مثالی مرتبط با مثال قبل اگر نسبت به چگونگی رشد و تربیت کودکی شناخت کافی نداشتیم و در رفتار وی پرخاشگری مشاهده نمودیم، در صورتی که عوامل پرخاشگری کودکان از قبل شناخته شده و مصادیق آن را بخوبی به خاطر سپرده باشیم، میتوانیم با تطبیق رفتار علت را بیابیم. به عنوان مثال کودک X که سابقاً مورد شناخت قرار گرفت، زمان زیادی را صرف بازی های رایانه ای میکرد. کودک Y هم پرخاشگر است. طبق تجربه ی قبلی ممکن است کودک Y نیز در اشتغال به بازی های رایانه ای مفرط باشد.
٣- عمل سوم ذهن «تجزیه و ترکیب» است. ذهن علاوه بر دو عمل فوق، یک کار دیگر هم انجام مىدهد و آن اینکه یک صورت خاص را که از خارج گرفته تجزیه مىکند، یعنى آن را به چند جزء تقسیم و تحلیل مى کند. در صورتى که در خارج به هیچ وجه تجزیهاى وجود نداشته است. تجزیه هاى ذهن چند گونه است:
گاهى
یک صورت را به چند صورت تجزیه مى کند.
گاهى
یک صورت را به چند معنى تجزیه مى کند.
تجزیه ی «یک صورت به چند صورت»، مانند اینکه یک اندام که داراى مجموعه اى از اجزاء است، ذهن در ظرفیت خود آن اجزاء را از یکدیگر جدا مىکند و احیاناً با چیز دیگر پیوند مىزند.
تجزیه ی «یک صورت به چند معنى» مثل آنجا که خط را مى خواهد تعریف کند که به «کمیت متصل داراى یک بُعد» تعریف مىکند. یعنى اهمیت خط را به سه جزء تحلیل مىکند: کمیت، اتصال، بُعد واحد. و حال آنکه در خارج سه چیز وجود ندارد.
و البته گاهى هم «ترکیب» مىکند، که آن هم انواعى دارد که یک نوع آن این است که چند صورت را با یکدیگر پیوند مىدهد. مثل اینکه اسبى با چهره ی انسان را تصویر مىکند.
٤- عمل چهارم «تجرید و تعمیم» است. ذهن صورت هاى ذهنى جزئى را که بوسیله حواس دریافت کرده است، «تجرید» مىکند. یعنى چند چیز را که در خارج همیشه با هم اند، و ذهن هم آنها را با یکدیگر دریافت کرده، از یکدیگر تفکیک مىکند. مثلا عدد را همواره در یک معدود و همراه یک شىء مادى دریافت مىکند، اما پس از آن، آن را تجرید و تفکیک مىکند. بطورى که اعداد را مجزا از معدود و شیء تصور مى نماید.
از عمل تجرید بالاتر عمل «تعمیم» است. تعمیم یعنى اینکه ذهن صورت هاى دریافت شده جزئى را در داخل خود بصورت مفاهیم کلى در مىآورد. مثلا از راه حواس، افرادى از قبیل احمد و مریم و محمود را مىبیند، ولى بعداً ذهن از اینها یک مفهوم کلى و عام مىسازد به نام «انسان».
بدیهى است که ذهن هیچگاه انسان کلى را بوسیله یکى از حواس ادراک نمىکند بلکه پس از ادراک انسان هاى جزئى، یعنى احمد و مریم و محمود، یک صورت عام و کلى از همه ی آنها بدست می آورد.
ذهن در عمل تجزیه و ترکیب، و همچنین در عمل تجرید و تعمیم، روى فرآورده هاى حواس دخل و تصرف مىکند، گاهى به صورت «تجزیه و ترکیب» و گاهى بصورت «تجرید و تعمیم».
٥- عمل پنجم ذهن همان است که مقصود اصلى ما بیان آن است، یعنى «تفکر و استدلال» که عبارت است از «مربوط کردن چند امر معلوم و دانسته براى کشف یک امر مجهول و ندانسته». در حقیقت فکر کردن نوعى ازدواج و تولد و تناسل در میان اندیشه هاست. به عبارت دیگر تفکر نوعى سرمایه گذارى اندیشه است براى تحصیل سود و اضافه کردن بر سرمایه ی اصلى. عمل تفکر خود نوعى ترکیب است اما ترکیب زاینده و منتج، بر خلاف ترکیبهاى شاعرانه و خیال بافانه که عقیم و نازا می باشد است.
در مطالب بعد با اقسام و فنون تفکر آشنا خواهیم شد.
منابع:
خیلی عالی بود
فکر کنم اگه چهار مرحله قبل از تفکر بطور کامل شکل نگیره.نتایجی که از تفکر کردن بدست میاد اشتباه باشه.
یعنی می خوام بگم اگه ما در مورد چیزی اطلاعات درست نداشته باشیم تفکری که انجام میدیم نتیجه غلطی به بار میاره
خیلی قشنگ بود.ممنون از اینکه بهم سر زدی.
میشه بهم بگی چجوری مطلب واسه دانلود گذاشتی؟هرکار میکنم نمیتونم فایلی رو واسه دانلود بزارم.لینک شدی عزیزم
اگه خواستی لینکم کنی به اسم(حرفایی از جنس خودمون)لینکم کن.
بوس بوس بوس