گاهی اوقات میزان تأثیر و میزان بار آگاهی ای که یک شعر یا متن ادبی به روح و جان آدمی تزریق میکنه، به مراتب تأثیرگذارتر و عمیق تر از مطالعه ی صدها صفحه تحلیل و بررسی مطالب آکادمیک هست. و چه بسا که اون شعر به زبان شیرین و شیوای پارسی سروده شده باشه. شعر بسیار زیبای «مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ» سروده ی «شیخ عطار نیشابوری» رو بطور اتفاقی از رادیو شنیدم و بخاطر تأثیر زیادی که روی خودم داشت، متن کاملش رو تهیه کردم. توصیه میکنم حتماً این شعر زیبا رو بخونید. امیدوارم مؤثر واقع شه.
«مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ»
یکی صوفی گذر میکرد ناگاه عصا را بر سگی زد در سر راه
چو زخمی سخت بر دست سگ افتاد سگ آمد در خروش و در تگ افتاد
به پیش بوسعید آمد خروشان بخاک افتاد دل از کینه جوشان
چو دست خود بدو بنمود برخاست از آن صوفی غافل داد میخواست
به صوفی گفت شیخ ای بی وفا مرد کسی با بیزبانی این جفا کرد
شکستی دست او تا پست افتاد چنین عاجز شد و از دست افتاد
زبان بگشاد صوفی گفت ای پیر نبود از من که از سگ بود تقصیر
چو کرد او جامهٔ من نانمازی عصائی خورد از من نه ببازی
کجا سگ میگرفت آرام آنجا فغان میکرد و میزد گام آنجا
به سگ گفت آنگه آن شیخ یگانه که تو از هر چه کردی شادمانه
بجان من میکشم آنرا غرامت بکن حکم و میفکن با قیامت
وگر خواهی که من بدهم جوابش کنم از بهر تو اینجا عقابش
نخواهم من که خشم آلود گردی چنان خواهم که تو خشنود گردی
سگ آنگه گفت ای شیخ یگانه چو دیدم جامهٔ او صوفیانه
شدم ایمن کزو نبود گزندم چه دانستم که سوزد بند بندم
اگر بودی قباپوشی درین راه مرا زو احترازی بودی آنگاه
چو دیدم جامهٔ اهل سلامت شدم ایمن ندانستم تمامت
عقوبت گر کنی او را کنون کن وزو این جامهٔ مردان برون کن
که تا از شرِّ او ایمن توان بود که از رندان ندیدم این زیان بود
بکش زو خرقهٔ اهل سلامت تمامست این عقوبت تا قیامت
چو سگ را در ره او این مقامست فزونی جستنت بر سگ حرامست
اگر تو خویش از سگ بیش دانی یقین دان کز سگی خویش دانی
چو افکندند در خاکت چنین زار بباید اوفتادن سر نگون سار
که تا تو سرکشی در پیش داری بلاشک سرنگونی بیش داری
ز مشتی خاک چندین چیست لافت که بهر خاک میبرند نافت
همی هر کس که اینجا خاک تر بود یقین میدان که آنجا پاکتر بود
چو مردان خویشتن را خاک کردند به مردی جان و تن را پاک کردند
سرافرازان این ره زان بلندند که کلی سرکشی از سر فکندند
«شیخ عطار نیشابوری، الهی نامه، بخش دوم»
سلام وبلاگ جالبی داری من آشنایی زیادی از وبلاگ ندارم که بتونم مانور بدم فقط جملات خودمو مینویسم
باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست
از این همه عاشقی، دوبارهام مست مست
باز محرم رسید، شهر سیهپوش توست
دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
خیلی سخت است غنچه عشق در قلبت بشکفد و همان لحظه پر پر شود ،
لحظه پژمرده شدنش را با چشمهای خودت ببینی و بفهمی آن گل مال تو نبوده ، با هوای قلب تو سازگار نبوده….
وقـتـی دلـت گـرفـتـه
وقـتـی غـمـگـیـنـی
وقـتـی از زنـدگـی سـیـری
" حـواسـتـو خـیـلـی جـمـع کـن "
چــون طــعــمــه خــوبــی هــســتــی ...
هرچیزی و که بیشتر از همه میخوای 3بار تکرارکن ،بعد نوشته زیر و بخون :
بسم الله الرحمن الرحیم
لاحول وقوة الا بالله العلی العظیم
آمین
این پیام رو به 9 نفر بفرست ، آرزوت برآورده میشه ، باور نمیکردم ولی ولی واقعا برآورده میشه
پاک کنی یا نفرستی ..... ممکنه آرزوت برآورده نشه
الان ساعت و نگاه کن ، دقیقا 9 دقیقه بعد یه اتفاقی میافته که خوشحالت میکنه
سلام چرا خیلی وقته مطلب جدید ننوشتی؟امیدوارم کسالت وگرفتاری نباشه
سلام دوست گرامی
راستش اونقدر درگیر کار شدم که همیشه با حسرت از این وبلاگ یاد میکنم
فقط میتونم امیدوارم باشم که بتونم دوباره ادامه بدم
ممنون از اینکه یادی از ما کردید
در پناه خدا
ممنون
دختر بچه : دوسِت دارم
پسر بچه : مثل آدم بزرگا؟!
دختر بچه : نـــــــه ... راستـــــــکی ..!
منتظرم نظریادت نره